من امروز

چند سالی از وبلاگ نویسی گذشته است. دیگر کسی وبلاگ نمی نویسد و کسی وبلاگ نمی خواند. چند سالی هم بر من گذشته است. آن جوان شر و شور گذشته نیستم. اما همچنان حس نابی برای شعرخوانی و احساس خوانی دارم. بزرگ تر شده ام. بیش از ده سال سابقه تدریس و سابقه مشاوره تحصیلی دارم. از سال 95 به عنوان پژوهشگر مسایل سیاست خارجی کار می کنم. دنیایم حسابی عوض شده است و امروز را بیشتر از دیروز دوست دارم. با آنکه هم دیروز هم امروز و هم فردا را متعلق به خودم می دانم و می دانم که فردا را بهتر از امروز خواهم ساخت.

...نقطه چین بگذاریم... بهتر است

دنیا بدون عشق پشیزی نبود و نیست
عاشق شدن برای تو چیزی نبود و نیست

حرفی که پشت سر بزنند از حسادت است
در زندگیم جز تو عزیزی نبود و نیست

ما هم شکارچی شده بودیم هم شکار
بین من و تو هیچ ستیزی نبود و نیست

از پیله‌ای که بافته‌ام در نیامدم 
این بار از پس غزلم بر نیامدم

ابرو به هم گره زده لشگر کشیده‌ای
از روبرو می‌آیی و خنجر کشیده‌ای

این شعر را به خاک و به خون می‌کشی؟ بکش
داری مرا به مرز جنون می‌کشی؟ بکش

من که سرم به قول تو در لاک شعر بود
مهر نماز خواندنم از خاک شعر بود

با هیچکس بساز نبودم ولی شدم
هرگز « قمارباز »نبودم ولی شدم

پیش تو فکر دختر مردم نمی‌کنم
جایی که آب هست تیمم نمی‌کنم

گیسو سیاه چشم سیاه نخورده مست
چشمان تو حواس مرا پرت کرده است

من شاعرم به فکر مضامین تازه‌ام
پیغمبرم که در پی یک دین تازه‌ام

بی‌تابم و به تاب و تبم فکر می‌کنم
محتاجم و به نان شبم فکر می‌کنم 

از شعر عاشقانه کسی نان نمی‌خورد
گلدان پشت پنجره باران نمی‌خورد

در سینه حرف هست ولی بیت آخر است
انگار ...نقطه چین بگذاریم... بهتر است

 محمدرضا عبدالملکیان

فرشته نیستم، انسانِ بی بالم

دیوانگی ها گرچه دائم دردسر دارند
دیوانه ها از حال هم امّا خبر دارند

آیینه بانو! تجربه این را نشان داده:
وقتی دعاها واقعی باشند اثر دارند

تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است
اصلاً تمام قرص ها جز تو ضرر دارند

آرامش آغوش تو از چشم من انداخت
امنیتی که بیمه های معتبر دارند

«مرد»ی به این که عشق ده زن بوده باشی نیست
مردان قدرتمند، تنها «یک نفر» دارند!

ترجیح دادم لحن پُرسوزم بفهماند
کبریت های بی خطر خیلی خطر دارند!

بهتر! فرشته نیستم، انسانِ بی بالم
چون ساده تَرکت می کنند آنان که پَر دارند!

 

 

اميد صباغ نو

سنگ تمام بگذار

هزار خواهش و آیا
هزار پرسش و اما 
هزار چون و هزاران چرای بی زیرا
هزار بود و نبود
هزار شاید و باید
هزار باد و مباد
هزار کار نکرده
هزار کاش و اگر  
هزار بار نبرده
هزار بوک و مگر
هزار حرف نگفته
هزار راه نرفته
هزار بار همیشه
هزار بار هنوز ...
مگر تو ای همه هرگز!
مگر تو ای همه هیچ! 
مگر تو نقطه ی پایان
بر این هزار خط ناتمام بگذاری!
مگر تو ای دم آخر
در این میانه تو 
سنگ تمام بگذاری!

قيصر امين پور 

دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست

 

دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست

دانند عاقلان که مجانین عشق را
پروای قول ناصح و پند ادیب نیست

هر کو شراب عشق نخورده‌ست و درد درد
آنست کز حیات جهانش نصیب نیست

در مشک و عود و عنبر و امثال طیبات
خوشتر ز بوی دوست دگر هیچ طیب نیست

صید از کمند اگر بجهد بوالعجب بود
ور نه چو در کمند بمیرد عجیب نیست

گر دوست واقفست که بر من چه می‌رود
باک از جفای دشمن و جور رقیب نیست

بگریست چشم دشمن من بر حدیث من
فضل از غریب هست و وفا در قریب نیست

از خنده گل چنان به قفا اوفتاده باز
کو را خبر ز مشغله عندلیب نیست

سعدی ز دست دوست شکایت کجا بری
هم صبر بر حبیب که صبر از حبیب نیست

سعدی 

خورشید

خورشید من ، برای تو یک ذره شد دلم
چندان که در هوای تو از خاک بگسلم

دل را قرار نیست ، مگر در کنار تو
کاین سان کشد به سوی تو ، منزل به منزلم

کبر است یا تواضع اگر ، باری این منم
کز عقل ناتمامم و در عشق کاملم

با اسم اعظمی که به جز رمز عشق نیست
بیرون کِش از شکنجه ی این چاه بابلم

بعد از بهارها و خزان ها ، تو بوده ای
ای میوه ی بهشتی از این باغ ، حاصلم

تو آفتاب و من چو گل آفتابگرد
چشمم به هرکجاست تویی در مقابلم

دریا و تخته پاره و توفان و من ، مگر
فانوس روشن تو کشاند به ساحلم

شعرم ادای حق نتواند تو را ، مگر
آسان کند به یاری خود « خواجه » مشکلم

« با شیر اندرون شد و با جان به در شود
عشق تو در وجودم و مِهر تو از دلم »

حسین منزوی

خرابات الست

میخانه که پرورده‌ام از لای خم او
بادا سر من خاک ته پای خم او

حیف است به زیر سر من ، بر سر من نه
آن خشت که بوده ست به بالای خم او

در خدمتم آنجا که برای گل تسبیح
خاکی به کف آرم مگر از جای خم او

سوری و چه سوری ست که در عقد کس آید
بنت العنب آن بکر طرب زای خم او

توفان چه کند کشتی نوحش چه نماید
آبی که زند موج ز دریای خم او

در زردی خورشید قیامت به خود آییم
ما را که صبوحی‌ست ز صهبای خم او

ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم

 وحشی بافقی
ترجیع بند، بند ۱۵
 

نیاز نیم شبی

 

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند

عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش

که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند

ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند

هر آن که خدمت جام جهان نما بکند

طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک

چو درد در تو نبیند که را دوا بکند

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار

که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند

ز بخت خفته ملولم بود که بیداری

به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند

بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد

مگر دلالت این دولتش صبا بکند

شعرم ترانه‌ام سخنم بوی گل گرفت

بوسیدمت لب و دهنم بوی گل گرفت
بوییدمت تمام تنم بوی گل گرفت

گل‌های سرخ چارقدت را تکاندی و
گل‌های خشک پیرهنم بوی گل گرفت

با عطر واژه‌ها به سراغ من آمدی
شعرم ترانه‌ام سخنم بوی گل گرفت

ای امتزاج شادی و غم، در کنار تو
خندیدنم، گریستنم بوی گل گرفت

از راه دور فاتحه‌ای دود کردی و
در زیر خاک‌ها کفنم بوی گل گرفت

تا آمدی به میمنت بوی زلف تو
در باغ، یاس و یاسمنم بوی گل گرفت

گرد از کتابخانه‌ی من برگرفتی و
تاریخ مرده و کهنم بوی گل گرفت

خون تو دانه دانه شبیه گل انار
پاشید بر شب و... وطنم بوی گل گرفت...

 سعید بیابانکی
 

جایی برای عشق

جایی برای عشق
در قلبت کنار بگذار
زیرا عشق تو را زیباتر می‌کند
دوست‌داشتنی‌تر، خالص‌تر، پاک‌تر
گویی تو بالی هستی
روی شانه‌های فرشته‌!

 زهرا مصلح

خدایم خواست

اگر خدا بخواهد
می شود همه ی نداشته های دنیا را یک جا بدست آورد
یک جا هم عاشق شد، هم دل از زمین کند، هم خیلی چیزهای دیگر

اگر خدا بخواهد

همه ی دلتنگی ها را یک جا یک جا جایش را پر می کند

اگر خدا بخواهد

یکی را بهت می دهد که جبران همه زخم هایی باشد که خورده ای

اگر خدا بخواهد

زمین و زمان را در اختیارت می گذارد تا عاشق شوی

تجربه کنی دوست داشتن واقعی را

تجربه کنی دوست داشته شدن واقعی را

اگر خدا بخواهد

دنیا را یک جا تقدیمت می کند تا دیگر احساس تنهایی نکنب

اگر خدا بخواهد

همین لحظه ی تنهایی را با یاد معشوقت پر می کند

اگر خدا بخواهد 

همه ی خواستنی های عالم را نصیبت می کند

خواستنی تر از تو ندارم من

خدایم خواست که خواسته ی من باشی

خدایم خواست که دنیایم تو باشی

خدایک خواست که مرهم زخم هایم باشی

خدایم خواست که دوستت داشته باشم

خدایم خواست که دوستم داشته باشی

هر روز و هر ثانیه هم از تو و برای تو نوشتن کم است

تو نهایت تمنای منی که خدا خواست مال من باشی.

روز و شب

روز و شب ندارد دوست داشتن های من

گفته بدوم عاشق ترین مردم عالمم

روی حرفم هستم، تا آخرش

دوست داشتنت هنر من نیست

تو خیلی هنرمندی که مرا عاشقت کردی

تو هنرمندی که من دوستت دارم

 

 

ماه

سرعت روزهای عاشقی حداقل دوبرابر روزهای معمولی است، امروز یک ماه از سر سفره عقد می گذرد و من به دنبال فرصتی برای نوشتن در مورد زندگی و همه زندگیم فرصتی پیدا نمی کردم تا اینکه امروز به بهانه ماه گرد دست به قلم شدم و از اعماق دلم برای زندگیم می نویسم.

زندگی چیزی کم داشت

زندگی برای معنا شدن حال و حوصله نداشت

زندگی دنبال بهانه ای برای شاد بودن می گشت

شیطان مدام از صبر می گفت!

صبری که شیطان دعوت به آن می کند دوری از معشوق است

صبری که بهانه می گیرد

روزی از سختی روزگار می گوید

روزی از گرانی 

روز دیگر از بی وفایی!

اما یادم بود که برای رسیدن به خدا باید حرکت کرد

باید حصار را شکست

باید رها شد از تعلقات و دل را به خدا سپرد

از خدا خواستم کمکم کند تا برزخ را به سلامت رد شوم

دعای مادرم مستجاب شد

فرشته ای نصیبم شد بی نظیر در عالم 

امید به حضرت زهرا بسته بودم

فرشته ام به شدت زهرایی است 

آنقدر زهرایی که از لحظه ورود به قلب و زندگیم خدایی شدن را حس می کنم

وقتی سعدی می نوشت:

از دست و زبان که برآید           کز عهده شکرش به در آید

می دانست که نعمتی این چنینی خدا به من خواهد داد.

 

الحمد لله رب العالمین 

 

پی نوشت:

برای دوستانم هم آرزوی خوشبختی و سعادت می کنم. 

در احوال سیل باران و سیل اشک

 

شاهرگ‌های زمین از داغ باران پر شده‌ست
آسمانا! کاسه‌ی صبر درختان پر شده‌ست

زندگی چون ساعت شماطه‌دار کهنه‌ای
از توقف‌ها و رفتن‌های یکسان پر شده‌ست

چای می‌نوشم که با غفلت فراموشت کنم
چای می‌نوشم ولی از اشک فنجان پر شده‌ست

بس که گل‌هایم به گور دسته جمعی رفته‌اند
دیگر از گل‌های پرپر خاک گلدان پر شده‌ست

دوک نخ ریسی بیاور یوسف مصری ببر
شهر از بازار یوسف‌های ارزان پر شده‌ست

شهر گفتم!؟ شهر! آری شهر! شهر
از خیابان! از خیابان! از خیابان پر شده‌ست

فاضل نظری 
 

تو را آلوده دامن دیگران خواهند و من خواهم

به پایت سر نهادم تا سر و سامان من باشی
به راهت جان فدا کردم؛ مگر جانان من باشی

 

به سوز من نمی سازی، که با من هم نوا گردی
ز دردم نیستی آگاه تا درمان من باشی

 

به دریای محبت پا نهادم بر سر هستی
بدین سودا که دریای من و طوفان من باشی

 

مرا شد طاق ِ ابروی تو محراب دعا، زان رو
که همچون اشک بالای صف مژگان من باشی

 

تو را آلوده دامن دیگران خواهند و من خواهم
چو شبنم پاک و چون گل تازه در دامان من باشی

 

شد از شیرین و تلخ ِ زندگی، عشقت مرا حاصل
نشد از شوربختی گوهر غلتان من باشی

 

درین وادی که با من سایۀ من سر گران دارد
چه سازم تا دلیل روح ِ سرگردان من باشی؟

 

به رویت چهرۀ جان بیند از روشندلی "مشفق"
گر ای خورشید وش؛ آئینۀ تابان ِ من باشی!

 

مشفق کاشانی

مست

دلم امروز گواه است کسی مي‌آيد
حتم دارم خبری هست ... گمانم بايد ...

فال حافظ هم، هر بار که می‌گيرم باز
«مژده ‌ای دل که مسيحا نفسی ... » می‌آيد

بايد از جاده بپرسم که چرا می‌رقصد
مست موسيقی گامی شده باشد شايد

ماه در دست، به دنبال که اينگونه زمين
مست، می‌گردد و يک لحظه نمی‌آسايد ؟!

گله کم نيست، ولی لب ز سخن خواهم بست
اگر آن چهره به لبخند لبی بگشايد

محمد مهدی سیار

میرم

 

چطوری میتونی به یکی بگی خداحافظ وقتی حتی نمی‌تونی زندگی بدون اون رو تصور کنی؟


من نمی‌گم خداحافظ، من هیچ چیزی نمی‌گم، من فقط میرم.

🎥 My Blueberry Nights (2007)

صنم

 

چه شود به چهره ی زرد من نظری برای خدا کنی
که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی

تو شهی و کشور جان تو را، تو مهی و جان جهان تو را
ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی

ز تو گر تفقد و گر ستم، بود آن عنایت و این کرم
همه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا کنی چه وفا کنی

همه جا کشی می لاله گون ز ایاغ مدعیان دون
شکنی پیاله ی ما که خون به دل شکسته ی ما کنی

تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمین
همه ی غمم بود از همین، که خدا نکرده خطا کنی

تو که هاتف از برش این زمان، روی از ملامت بیکران
قدمی نرفته ز کوی وی، نظر از چه سوی قفا کنی

هاتف اصفهانی

انتظار

و گر این شب درازم بکشد در آرزویت
نه عجب که زنده گردم به نسیم صبحگاهی

سعدی

نگاه

سیری ز دیدن تو ندارد نگاه من

چون قحط دیده‌ای که به نعمت رسیده است...

صائب تبریزی

 

پی نوشت:
اما چه کنم که حرام خدا را نباید حلال دانست. 

عشق

راهيست راه عشق كه هيچش كناره نيست

آنجا جز انكه جان بسپارند چاره نيست

هرگه كه دل به عشق دهي خوش دمي بود

در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست

حافظ

گذشتم

عادت های بد را راحت میشکنم

حتی اگر به قیمت شکستن خودم باشند

خوب و بد را هم نسبی میدانم

چیزی که امروز خوب است شاید فردا بد باشد

چیزی که تا دیروز بهش عادت داشتم 

میتونه فردا وجود نداشته باشه

کافیه بدونم اون چیز بده!

خوب بودن را هم دوست دارم

اما خوبی هم برای هر کسی نیامده!

تصمیم به گذشتن بگیرم، میگذرم! 

از هر چه که هست و نیست!

میلاد حضرت زهرا مبارک

📃 #شعر امام خمینی در مدح حضرت فاطمه زهرا و حضرت معصومه

ای ازلیت به تربت تو مُخَمّر
وی ابدیّت به طلعت تو مقرّر

آیت رحمت ز جلوۀ تو هویدا
رایت قدرت در آستین تو مُضمَر

جودت هم‌بسترا به فیض مقدس
لطفت هم‌بالشا، به صَدرِ مُصَدّر

عصمت تو تا کشید پرتو به اجسام
عالَم اجسام گردد، عالم دیگر

جلوۀ تو نور ایزدی را مَجلی
عصمتِ تو سرّ مُختفی را مظهر

گویم واجب تو را، نه آنَتْ رتبت
خوانم ممکن تو را، ز ممکن برتر

ممکن اندر لباس واجب پیدا
واجبی اندر ردای امکان مَظهر

ممکن امّا چه ممکن، علتِ امکان
واجب، امّا شعاع خالق اکبر

ممکن امّا یگانه واسطۀ فیض
فیض به مهتر رسد و زآن پس کهتر

ممکن امّا نمودِ هستی از وی
ممکن اما ز ممکنات فزون‌تر

وین نه عجب زآنکه نور اوست ز زهرا
نور وی از حیدر است و او ز پیمبر

نور خدا در رسول اکرم پیدا
کرد تجلی ز وی به حیدر صفدر

وز وی تابان شده به حضرت زهرا
اینک ظاهر ز دخت موسی جعفر

این است آن نور کز مشیت «کُن» کرد
عالم، آن کو به عالم است منوّر

این است آن نور کز تجلّی قدرت
داد به دوشیزگان هستی زیور

شیطانْ عالِم شدی اگر که بدین نور
ناگفتی آدم است خاک و من آذر

آبروی ممکنات جمله از این نور
گر نَبُدی، باطل آمدند سراسر

جلوۀ این خود عَرَض نمود عَرَض را
ظِلّش بخشود، جوهریّت جوهر

عیسی مریم به پیشگاهش دربان
موسی عمران به بارگاهش چاکر

آن یک چون دیده‌بان فرا شده بر دار
وین یک چون قاپقان معطّی بر در

یا که دو طفلند در حریم جلالش
از پی تکمیل نفس آمده مُضطر

آن یک انجیل را نماید از حفظ
و ین یک تورات را بخواند از بر

گر که نگفتی امام، هستم بر خلق
موسی جعفر، ولیّ حضرت داور

فاش بگفتم که این رسول خدایست
معجزه‌اش می‌بوَد همانا دختر

دختر جز فاطمه نیابد چون این
صُلب پدر را و هم مَشیمه مادر

دختر چون این دو از مَشیمۀ قدرت
نامد و ناید دگر هماره مقدّر

آن یک امواج علم را شده مبدأ
وین یک افواج حلم را شده مصدر

آن یک موجود از خطابش مَجلی
وین یک معدوم از عقابش مُستر

آن یک بر فرق انبیا شده تارک
وین یک اندر سرْ اولیا را مِغفر

آن یک در عالم جلالت «کعبه»
وین یک در مُلک کبریایی «مشعَر»

لَمْ یَلِدم بسته لب وگرنه بگفتم
دختِ خدایند این دو نور مُطهّر

آن یک کون و مکانش بسته به مَقنَع
وین یک ملک جهانش بسته به مِعجر

چادرِ آن یک، حجابِ عصمت ایزد
مِعجَر این یک، نقابِ عفت داور

آن یک بر ملک لایزالی تارک
این یک بر عرش کبریایی افسر

تابشی از لطفِ آن، بهشت مُخَلَّد
سایه‌ای از قهر این، جحیم مُقعَّر

قطره‌ای از جودِ آن بِحار سماوی
رشحه‌ای از فیض این ذخایر اغبر

آن یک خاک مدینه کرده مزیّن
صفحه قم را نموده این یک انور

خاک قم این کرده از شرافت جنّت
آب مدینه نموده آن یک کوثر

عرصه قم غیرت بهشت برین است
بلکه بهشتش یَساولی است برابر

زیبد اگر خاک قم به عرش کند فخر
شاید گر لوح را بیابد همسر

خاکی عجب خاک، آبروی خلایق
ملجأ بر مسلم و پناه به کافر

گر که شنیدندی این قصیده «هندی»
شاعر شیراز و آن ادیب سخنور

آن یک طوطی صفت همی نسرودی
ای به جلالت ز آفرینش برتر

وین یک قمری نمط هماره نگفتی
«ای که جهان از رخ تو گشته منوّر»

🌺امام خمینی(ره)


پی نوشت:

 

اینکه تو روز میلاد حضرت زهرا متولد شدی نشانی از بخت بلند تو و پاکی و صداقت تو با دل من است. 

تولدت مبارک

کربلا میخوام

 

هزار سال کند عمر ، باز ناکام است
کسی که رخصت رفتن به کربلا نگرفت

شروع برگی جدید از زندگی

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز ورق جدیدی از زندگیم ورق خورد و صفحه ای جدید باز شد ، صفحه ای که خیلی وقته منتظرش بودم ، امروز اولین روز من در دانشگاه علامه طباطبایی هستش ، دانشگاه علامه طباطبایی مهد علوم انسانی است و همین اولین روز ورودم با چند فیلسوف و سیاست خوانده آشنا شدم ، برای وصف خوشحالی ام کلمات کم می آوردند . 

رشته ای که امسال قبول شدم زیر شاخه ی مجموعه ی علوم سیاسی و روابط بین الملل هستش ، مطالعات منطقه ، منطقه ی آسیای مرکزی و قفقاز ، محل تحصیلمون دانشکده ی بیمه ی اکو هستش ، این ترم قراره بهمون سخت بگذره چون قراره هم سخت درس بخونیم هم آماده بشیم برای یه کار مرتبط یا رشتمون حالا بماند کجا و چی ! رشته از رشته های نیمه متمرکز دانشگاه علامه طباطبایی هستش و بعد از کسب نمره ی قبولی در آزمون کنکور کارشناسی ارشد یه آزمون کتبی یه مصاحبه داشتیم روز قبلش که میخواستم بیام تهران قرآن رو باز کردم آیه ای اومد که ترجمش تا قدری که تو ذهنم مونده این بود : هر چی که میخوای قبل از اینکه ازمون درخواست کنی بهت میدیم ، خدا جونم خیلی دوستم داره و همیشه هم همینطوری بوده ، و هر دفعه هر چی خواستم و حتی نخواستم بهم داده ، به خاطر این همه داده ها و نداده ها مچکرم ازش و دیشب که ساعت 8 و نیم بلیط داشتم قرآن رو باز کردم اومد : سهل و آسان گردد حتی اگر مثل آهن سخت باشد ، اینجا دیگه گریم گرفت واقعا، خدا خیلی هوامو داره ، البته هوای همو رو داره ولی این روزها خیلی خاص تر بهم لطف میکنه . 

یه سری از درسهامون مربوط به مطالعات منطقه است که دقیقا از منطقه شناخت داشته باشیم و بتونیم تحلیل بدیم و یه سریشون مربوط به علوم سیاسی و قسمتی از وقتم رو باید اختصاص بدم به مطالعه ی کشورهای منطقه و بررسی وضعیت منطقه با پیگیری اخبار و شخصیت های سیاسی ، یه چیزی که برام انگیزه ای بزرگتر هست و مطالعه و تحقیق و کار در این زمینه را برایم شیرین کرده اینه که زبان آموزشی مرکز آموزش عالی اکو انگلیسی هستش یعنی سر کلاس هم انگلیسی صحبت میکنیم و منابع به انگلیسی هستند . 

زندگی و کار در تهران از خیلی جهات برام لذت بخشه و مهمتر از همه اینه که میتنونی با اشخاص و جریان ها فعالیت کنی و از این نظر که در جریان اتفاقات باشی و بتونی تاثیر گذار باشی عالیه . 

 

بی قرار

به خداحافظیِ تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ی ممنوع، ولی لب هایم
هر چه از طعمِ لب سرخ تو دل کند نشد

بی قرار توئم و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جایِ خودش را دارد
جانشین تو در این سینه، «خداوند» نشد

خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند
تا فراموش شود یادِ تو، هر چند نشد

من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مثل زخمی که لبش باز به لبخند نشد

بی قرار توئم و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

کارشناسی ارشد

سلام 

خبر خوبی دارم 

دانشگاه علامه طباطبایی

علوم سیاسی و روابط بین الملل

مطالعات منطقه 

منطقه ی آسیای مرکزی قفقاز 

قبول شدم

فال ایمروزم !

 

می‌دمد صبح و کله بست سحاب

الصبوح الصبوح یا اصحاب

می‌چکد ژاله بر رخ لاله

المدام المدام یا احباب

می‌وزد از چمن نسیم بهشت

هان بنوشید دم به دم می ناب

تخت زمرد زده است گل به چمن

راح چون لعل آتشین دریاب

در میخانه بسته‌اند دگر

افتتح یا مفتح الابواب

لب و دندانت را حقوق نمک

هست بر جان و سینه‌های کباب

این چنین موسمی عجب باشد

که ببندند میکده به شتاب

بر رخ ساقی پری پیکر

همچو حافظ بنوش باده ناب

هی تو !!!!

 

بی تو هیچ حسی نداره ! 

بی تو !!

 

بی تو مهتاب شبی در بغل پنجره مُردم 
و خودم را به غم انگیز ترین درد سپردم 

تو که رفتی و رمیدی و گذشتی و رسیدی 
من به جز حسرت و اندوه ولی سهم نبردم 

و دلت بود از این هجرت پر درد خبردار 
مرگ بادم که فریب تو و لبخند تو خوردم 

وعده کردی که مرا خسته و تنها نرهانی 
من ولی تا صدمین روز به یاد تو شمردم 

باز میگویم و میگویمت ای مرغ مهاجر 
بی تو مهتاب شبی در بغل پنجره مُردم

حس من

حس عجیبی است حس دلتنگی

عجیب تر خیال قدم زدن کنار هم است

و عجیب تر زندگی در خیال هم است

تو پیدایی و پنهانی با  منی 

به هر گوشه رو کردم و دیدمت

من از شیشه عطری که آوردی

من از شبنم و بوی باد شنیدم تو را

یه عمره من با خیال تو زندگی میکنم

ولی سهم دستام ...

 

هی تو !!!!

 

هر چه زدم بی تو دلم وا نشد
جز تو کســی باب دل ما نشد
هر چه پرسـتو شدم و پر زدم
هم نفســی مثل تــو پیــدا نشد

حالم خوب است

خدایا ! زبانم قاصر است از بیان نعمت هایت . جسمم ناتوان است برای سجده های شکر برای نعمت هایت . این همه محبت و بزرگواری و بخشش را فقط از تو میتوان انتظار داشت و این همه جفا و بد عهدی را فقط از من میتوان انتظار داشت . صبح تا شب مغرورانه غرق گناهم و بی آنکه دمی از نظرم بگذرد که عالم محضر خداست ، بی آنکه لحظه ای امامم را حی و حاضر بر سر اعمالم ببینم و بدانم که او دارد نگاهم میکند و من باید در خدمت او باشم نه در خدمت شیطان . اما افسوس و صد افسوس که آنقدر غرق گناه و خودبینی هستم که هدف از خلقتم را فراموش کرده ام و در روزمرگی هایم چنان غرق شده ام که حتی نماز هم تکراری شده مثل کارهای تکراری یک حیوان غیر ناطق  . برنامه ای که حیوان بی اراده و بی اختیار هم همانها را انجام میدهد . 

خدایا ! مرا یاری کن تا انسان باشم . انسانی که اشرف مخلوقات است و مخلوقی بالاتر از آن نداری . کمکم کن تا بنده ی شایسته ای برای تو باشم و فارغ از خوی حیوانی به فکر انسانیت باشم و بعدی از من را رشد بده که مرا به تو و پیغمبرت و امامان معصومت نزدیک کند و مرا از هر ابلیس و هر کار ابلیسی در امان نگه دار . 

خدایا ! اگر چیزی ازت خواستم بهم نده مگر اینکه صلاح و خیرم در آن باشد چرا که تو به صلاح و خیر ما آگاه تر هستی و کسی از تو آگاه تر نیست . 

خدایا ! به ما صبر و شکیبایی در اطاعت از دستوراتت عنایت فرما و ما را از در رحمت خود دست خالی برنگردان . 

 

پی نوشت :

روز تولد انسان روز مهمی نیست چرا که یک روزی است معمولی مثل بقیه روزها ولی روزی که میدانم کیستم و در کجایم و کجا میروم و هدفم از زندگی چیست روز خیلی مهمی است چرا که فهمیده ام ! . خدا کمک  کن بفهمم و روز فهمیدنم را حتما جشن خواهم گرفت . 

در جواب تبریک به مناسبت روز تولدم از کسی تشکر نمیکنم چرا که نمیخواهم به مناسبت تولدم تبریک بشنوم میخواهم بخاطر فهمیدنم ،  بودنم ، دوست داشتنم تبریک بشنوم .

 

ممنون که هستی 

 

اندکی بعد از پی نوشت :

حال دلم خوب است ! تو باور نکن ! 

 

تکیه گاه حضرت ابولفضل

حالم خوبه !
پی نوشت : شما باور نکن . 



بعد از پی نوشت : بعضی وقتها هست که میدونی دردت چیه و خیلی ساده میتونی درمانش کنی ولی بعضی وقتها مثل امروز که گذشت صبح تا شب در انتظار کشف دردت تلاش میکنی و الان که نصف شب گذشته دردت و را پیدا میکنی جالب اینکه همه ی دردها درمان هم پیش شون هست فقط باید بتونی ببینی ، بتونی بفهمی . 

 

بعد از بعد از پی نوشت : 

وقتهایی که دلم امام رضا میخواد خدا یه جوری جور میکنه ومسیر رو میندازه سمت مشهد که نمیشه باور کرد از کجا اومد و چطوری شد ! 

بعضی وقتها خستگی راه اونقدر برام سخته که حتی جرات در خواست زیارت از خدا ندارم مثل همین الان با اینکه خیلی به زیارت نیاز دارم ولی ترس از خستگی و سختی های راه منو از این درخواست از خدا غافل کرده ! وای به حال من ! ولی خب خدا اونقدر عزیز و مهربونه که میگه خب نمیتونی بری مشهد تو شهر خودتون یا نزدیکی های شهرتون امام زاده هایی هست که میتونی بری و اونا رو واسط قرار بدی و این روزها بیشتر باید به امام زاده های اطرافمان سر بزنیم تا بتونیم به واسطه ی مقام عالی این بزرگواران به خدا نزدیک تر شویم . 

خیلی بعد از پی نوشت :

بعضی از فامیل ها هستند که با افتخار بهشون سر میزنیم یا  اینکه چون مقام و مسئولیتی دارند از بقیه ی فامیل ها عزیز ترند یا اینکه فامیل هایی که وضعشون خوبه رو بهشون بیشتر سر میزنیم و بعضا ژست صله ی رحم هم میگیریم و یه منت هم سر خدا میزاریم غافل از اینکه صله ی رحم یعنی ملاقات دوستان و آشنایانی که رابطمون باهاشون کمتره یا احیانا خدای ناکرده قطع ارتباط کردیم . اگه برای ملاقات این نوع از فامیل ها رفتیم میتونیم بگیم صله ی رحم مگر نه فامیلی که همیشه جوجه کباب سرو میکنه که همه بهشون سر میزنن . 

نتیجه ی همه ی پی نوشت ها و آسمون ریسمان بافتن ها :

فردا میریم ابلفضل اوجاقی ( فک کنم فارسیش میشه تکیه گاه حضرت ابولفضل ) چند تیر را با یک نشان خدا واسم زده و قراره صبح تا شب فردام به ثواب بگذره ، قربون این خدا بشم من ، 

یک اینکه قراره زحمت راه متحمل بشم تا برسم مقصد 

دو اینکه زیارت و نیت حضرت ابولفضل

سه قربانی کردن 

چهار بودن با دوستان و آشنایانی که بخاطر مشکلات کاری یه مدتی هست که رابطه ها کم رنگ هستند 

پنجم و ششم و هفتم هم دارد که بین من و خدامه .

یا علی

التماس دعا

روز دختر یعنی چی چی ؟

این روز دختر چیز خیلی خوبیه ها ولی آدم نمیدونه باید کادو بخره یا نه 

آخه اگه روز دختر داریم پس چرا روز پسر نداریم

اگه باید بخریم حتما باید مقابلش روز پسر طراحی کنیم

تگه هم نه که چرا بعضیا ژست طلبکاری گرفتن 

 

 

ولی خب میلاد حضرت معصومه است  و به خاطر این ولادت بزرگ روز دختر رو اول به خواهر خودم بعد به تمام دختران تبریک میگم . 

ان شاء الله زندگی تون به برکت حضرت معصومه پر خیر و برکت باشد .

از کاندیداتوری تا باغ نشینی

بسم الله الرحمن الرحیم

چندی پیش دوران انتخابات مجلس شورای اسلامی بود ، کاندیداهایی از هر جناح و حزب با کاندیداتوری اعلام حضور کردند و بیان کردند که دغدغه ی اصلاح وضعیت فرهنگی شهر بودند و از هر تریبونی که میشد از جلسه ی ختم قرآن خانم ها تا جلسات سیاسی شهر اعلام میکردند که نگران این وضعیت هستند و برای اصلاح آمده اند و آن روز همه ی ما باور کرده بودیم که اینها چقدر دغدغه دارند و چه آدم های دلسوزی هستند ولی امروز بعد از گذشت چند ماه از انتخابات که نماینده ی منتخب هم راهی مجلسی شده این آقایان رفته اند و خانه نشین شده اند و یا بعضا باغ نشین و بعضا کاخ نشین و دیگر به این افراد نه دسترسی داریم که دردهایمان را بگوییم و نه آنها یهویی در جلسات ختم قرآن و یا محافل فرهنگی و سیاسی مان حاضر میشوند یا نه حتی حرکتی از آنها در جهت رفع مشکلات فرهنگی و سیاسی شهرمان شاهد هستیم . آیا این شبهه ایجاد نمیشود که این دوستان آمده بودند تا صاحب قدرت شوند نه صاحب خدمت !!!!! . 

جمله ای از شهید مظلوم دکتر بهشتی همیشه در خاطرم متجلی است که " ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت " و از این جمله آنرا میفهمم که برای خدمت رسانی به مظلومین جامعه و تلاش برای اصلاح جامعه شیفتگان خدمت میخواهد نه تشنگان قدرتی که چون به قدرت نرسیده اند از فضای شهر فاصله گرفته اند و در باغ ها و یا کاخ هایشان مشغول گذراندن عمرند . 

وقتی انتخابات ریاست جمهوری سال 92 تمام شد و کاندیدایی که در خدمتشان بودیم رای نیاورد در روز بعد از اعلام نتایج در میان جمع هواداران حاضر شد و بیان کرد که ما وظیفه ی خود را انجام دادیم و کاری که باید انجام میدادیم ارائه ی یک الگوی مناسب برای تبلیغات در مقابل تبلیغات بعضا نامشروع و پر هیاهو بود و این کار را به خوبی انجام دادیم و درست برای انجام کارهای بزرگ تر به قدرت نیازمندیم و آنها برای آنکه دستورات خداوند را در روی زمین به انجام برسانیم ولی اگر به قدرت هم نرسیدیم تکلیف از ما ساقط نشده است و تا آخرین لحظه باید مبارزه کرد و تلاش کرد تا آرمانهای حکومت اسلامی محقق شود . 

و هم اکنون انتظاری که از دوستانی که اعلام کاندیداتوری کرده بودند و نظام این فرصت را به آنها داد تا تریبون داشته باشند و حرف هایشان را بگویند ، دغدغه هایشان را مطرح کنند و توانستند مشکلات و معظلات را شناسای کنند انتظار داریم وارد میدان شوند و در پاسخ به مشکلات و موانع تلاش کنند تا ان شاء الله بتوانیم با یاری همدیگر و کمک گرفتن از خداوند متعال دردی از دردهای مردم را دوا کرده و دل دوستداران نظام و انقلاب را خوشحال کنیم. 

 

 

من الله توفیق

 

تنهایی

La solitude n'a pas de pieds
Sinon elle aussi, elle partirait!

تنهایی پا ندارد، وگرنه او نیز می رفت!

مردمی بودن

یکی که شنیده بود قراره سال بعد واسه شورای اسلامی شهر کاندیدا بشم بهم میگه تو نمیتونی شورای خوبی باشی 
پرسیدم چرا؟

گفت که تو مردمی نیستی....

منم یه فکری کردم و گفتم :

من خود مردمم یعنی یکی مثل بقیه دارم زندگی میکنم ، کار میکنم ، درس میخونم ، بی خوابی میکشم ، سختی میکشم ، آسونی ها رو میبینم ، لذت میبرم  و .... و اینکه برای مردمی باشیم باید قبلش مسئول باشیم تا بتونیم مردمی باشیم . 

 

معیار

اگه معیار انتخاب زیبایی و چشم زیبا و ابرو ی قشنگ و قد بلند و زنگ موی مشکی و صورت این مدلی بینی کلاغی و غیره باشد اگه بعد از یک ماه در اثر یک حادثه اینها نبودند چیکار میکنیم ؟
زندگی قرار نیست برایمان معجزه ای جدید بیاورد همین لحظه که نفس میکشیم معجزه است و اولا باید قدرش را بدانیم ثانیا شکرش را به جای بیاوریم . 

پی نوشت : 

منت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون برمی آید مفرح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.

یعنی فقط اگر بخواهیم نعمت نفس کشیدن و آزاد شدن نفس خدا را شکر کنیم و سجده مصداقی برای شکر باشد هر لحظه باید در سجده باشیم .

 

فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد و دایه ی ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد. درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر نهاده و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده. عصاره نالی به قدرت او شهد فایق گشته و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته.

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به حسرت نخوری


همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

 

شرط انصاف نیست به جای پرسیدن خدایی که همین نزدیکی هاست دلبسته ی ظواهری ناچیز و بی ارزش از دنیا شویم .

 

 

 

محرم و نا محرم

بعضی وقتها چه آسون از یاد میبریم که ارتباط با نامحرم در فضای مجازی هم ارتباط با نامحرم است. 

مطالعه زندگی شهدا مدافع حرم

وقتی زندگی یک شهید مدافع حرم را مطالعه کنی میفهمی که چگونه زیستن ارزش شهادت دارد.

بهشت را به بها دهند نه به به بهانه یعنی همین که بتونی طوری زندگی کنی که لیاقت شهادت پیدا کنی مگر نه همون مرگ از سرمون هم زیادیه.

برای تو

خواستم منکر عشقت بشوم ، فهمیدم
از ته قلب من اخبار موثق داری
” می شود فاش همه آن چه میان من و تو است ”
که تو هم مثل خودم چشم دهن لق داری …!
مهدی عابدی
.

تو

شاید”تو”…
سکوت میان کلامم باشی!
دیده نمیشوی
اما من تو را احساس می کنم!
شاید”تو” …
هیاهوی قلبم باشی!
شنیده نمیشوی
اما من تو را نفس می کشم!

خداوند بی نهایت است

خداوند بی نهایت است


ملا صدرا می گویدخداوند بی‌نهایت است و لامکان و بی زمان اما به قدر فهم تو کوچک می‌شودو به قدر نیاز تو فرود می‌آید، و به قدر آرزوی تو گسترده می‌شود، و به قدر ایمان تو کارگشا می‌شود، و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک می‌شود، و به قدر دل امیدواران گرم می‌شود... پــدر می‌شود یتیمان را و مادر. برادر می‌شود محتاجان برادری را. همسر می‌شود بی همسر ماندگان را. طفل می‌شود عقیمان را. امید می‌شود ناامیدان را. راه می‌شود گم‌گشتگان را. نور می‌شود در تاریکی ماندگان را. شمشیر می‌شود رزمندگان را. عصا می‌شود پیران را. عشق می‌شود محتاجانِ به عشق را...خداوند همه چیز می‌شود همه کس را.. به شرط اعتقاد؛ به شرط پاکی دل؛ به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.بشویید قلب‌هایتان را از هر احساس ناروا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف،و زبان‌هایتان را از هر گفتار ِناپاک،و دست‌هایتان را از هر آلودگی در بازار...و بپرهیزید از ناجوانمردی‌ها، ناراستی‌ها، نامردمی‌ها!چنین کنید تا ببینید که خداوند، چگونه بر سفره‌ی شما، با کاسه‌یی خوراک و تکه‌ای نان می‌نشیند و بر بند تاب، با کودکانتان تاب می‌خورد، و در دکان شما کفه‌های ترازویتان را میزان می‌کند و "در کوچه‌های خلوت شب با شما آواز می‌خواند" مگر از زندگی چه می‌خواهید، که در خدایی خدا یافت نمی‌شود، که به شیطان پناه می‌برید؟
که در عشق یافت نمی‌شود، که به نفرت پناه می‌برید؟
که در سلامت یافت نمی‌شود که به خلاف پناه می‌برید؟
قلب‌هایتان را از حقارت کینه تهی کنیدو با عظمت عشق پر کنید.
زیرا که عشق چون عقاب است.. بالا می‌پرد و دور... بی اعتنا به حقیران ِ در روح.
کینه چون لاشخور و کرکس است. کوتاه می‌پرد و سنگین. جز مردار به هیچ چیز نمی‌اندیشد.
بـرای عاشق، ناب ترین، شور است و زندگی و نشاط.
برای لاشخور،خوبترین،جسدی ست متلاشی …



بازم التماس دعا

علوم و شاخه‌های آن آفریده‌ی انسانند و نمی‌توانند آفریننده‌ی انسان باشند. هرقدر این علوم پیشرفت کنند و شکوفا شوند و با انسان فعل و انفعال داشته باشند، باز امکان ندارد که انسان دربرابر علم و فلسفه و حقوق و اخلاقی که محصول خود اوست به سجده افتد و به آن‌ها متکی باشد و آن‌ها را به‌جای خدا بپرستد. علم و نظایر آن وسایل و ابزارهایی است در دست انسان. از انسان آغاز می‌شود و از او نشئت می‌گیرد و بر او تکیه دارد.

...بدین ترتیب می‌بینیم که دین به بسیج انسان و آماده‌سازی او برای حرکت بسنده نمی‌کند، بلکه سعی می‌کند از دستاوردهای بشری در قلمرو علم و نظایر آن در چهارچوبی مقدس محافظت کند و به‌آن‌ها احترام و قداست بخشد، بدون آنکه از آن‌ها مطلق جدیدی و الهی معبود و کمالی محمود بسازد.

#امام_موسی_صدر

 

 

پی نوشت :

سه شنبه صبح اول وفت یه امتحان خیلی خیلی مهم در دانشگاه علامه طباطبایی دارم

دوشنبه شب مسافرم به سمت تهران

دعام کنین

التماس دعا

حال این روهایم :

 به دعایتان نیازمندم

نماز آیات

بسم الله الرحمن الرحیم

از دیروز زلزله شهر خوی و به تبعش شهر سلماس رو میلرزونه 

بار اول که زلزله اومد دیروز یعنی چهارشنبه حدود ساعت 3 بود که جلوی تلویزیون دراز کشیده بودم و سعی میکردم بخوابم ولی هی این ور و اون ور بالاخره نتونستم با گوشی مشغول شدم که یهو احساس کردم آجرهای سقفمون تکون خورد با یه داد بلندی که زدم زلزله زلزله همه ی اهالی خونه بعلاوه مستاجرمون ریختن بیرون ولی بیرون هنوز کسی نبود چند دقیقه گذشت تا بقیه همسایه ها هم ریختن بیرون هر کس تفسیر خودش را از زلزله داشت یکی میگفت خواب بودم تختم تکون خورد ، یکی میگفت زمین زیر پایم 10 دقیقه لرزید، یکی میگفت زلزله برمیگرده نباید بریم خونه و من به این فکر میکردم که همه ی افرادی که زلزله را احساس کرده اند باید نماز آیات بخونند . از یکی از بچه ها سوال کردم نماز آیات بلدی یادم رفته چطوری باید بخونم !!! ؟ گفت نماز آیات ؟؟؟؟؟؟؟ فهمیدم که باید برم از رساله ببینم ولی باید بقیه هم واسشون حد اقل سوال پیش بیاد از چند نفر دیگه هم پرسیدم ، بالاخره بهم توضیح دادند و 15 دقیقه ای گذشت دیگه آروم آروم همه داشتن میرفتن خونه هاشون . منم رفتم خونه نمازمو خوندم دیگه نموندم خونه و رفتم آموزشگاه و تو راه همش فکر میکردم که احتمالا زلزله آموزشگاه رو ویران کرده چون ساختمونمون قدیمی هست ولی الحمد لله زلزله خسارتی در پی نداشته . و دیشب که ستاد بحران استان اعلام کرد بیرون از خونه بخوابیم ، بیرون از خونه نرفتم ولی تا صبح بیدار بودم و به چند تا موضوع فکر میکردم یکیش عظمت قدرت خدای بزرگ و کوچکی انسان است . انسان خیلی وقتهت به خودش مفرور میشه و خدا رو فراموش میکنه و یادش میره که هر نفسی که میکشه از خداست و هر بازدمش هم از خداست هر لحظه ای که چشمهاش میبینن از خداست و هم پلکی که میزنه از خداست ، شاخه ای اگر سبز میشود از خداست و برگی اگر زرد میشود از خداست ، بارانی اگر می آید از خداست و زلزله ای هم که می آید از خداست . شاید خدا با زلزله خواسته که یادمون نره که انا خلقنا الانسان لیعبدوا نه اینکه صبح تا شب هزار تا کار بکنه ولی هیچ کدوم عبادت نباشن . 

خدایا !
ما را از بندگانی قرار بده که شکر نعمت هایت را به جا می آورند

ما را به راه راست هدایت فرما

 

 

 

 

پی نوشت :

نماز آیات یکی از نمازهای واجب است که طبق فتاوای مراجع معظم تقلید در چند مورد واجب می شود.
1- هنگام گرفتن خورشید یا ماه گرچه اندکی از آنها گرفته باشد.
2- پس از زلزله به هر اندازه که باشد، گرچه کسی هم نترسد.
3- پس از رعد وبرق وبادهای سیاه و سرخ و مانند آن در صورتی که بیشتر مردم بترسند، بلکه بنابر احتیاط در همه حوادث آسمانی یا زمینی مهم که خارج از متعارف باشد،هرچند بیشتر مردم نترسند.
 نماز آیات دو رکعت است و در هر رکعت پنج رکوع دارد و به دو شکل می توان آن را بجا آورد.
شکل اول: پس از نیت و تکبیره الاحرام
حمد و سوره را بخواند و به رکوع رود و پس از رکوع، دوباره حمد و سوره را بخواند و به رکوع دوم رود و به همین ترتیب عمل کند تا به رکوع پنجم برسد و پس از بلند شدن از رکوع پنجم به سجده رود و پس از دو سجده رکعت دوم را نیز به همین صورت انجام دهد و پس از دو سجده رکعت دوم تشهد بخواند و سلام دهد.
و شکل دوم، پس از نیت و تکبیره الاحرام حمد را بخواند و سوره را به پنج قسمت تقسیم نماید، و پس از حمد قسمت اول سوره را بخواند و به رکوع رود و پس از رکوع بدون آنکه حمد بخواند قسمت دوم سوره را خوانده و به رکوع دوم رود و پس از آن قسمت سوم سوره را خوانده و به رکوع سوم رود و به همین ترتیب عمل کند تا به رکوع پنجم برسد، و پس از بلند شدن از رکوع پنجم به سجده رود و پس از دو سجده رکعت دوم را نیز به همین ترتیب انجام دهد و پس از دو سجده رکعت دوم تشهد بخواند و سلام دهد.

خیال

‏اگر روزم پریشان شد
‏فدای تاری از زلفش

‏که هر شب با خیالش
‏خواب های دیگری دارم

‏⁧  مهدی اخوان ثالث ⁩

عاشق

شازده کوچولو گفت:
به هر بهانه ای میخوام ببینمش
دلم زود براش تنگ میشه
روباه خندید و به آخر جاده نگاه کرد
آروم گفت:
عاشق شدی...

فقط خدا

از خودت بگیر؛ آنکه خدا را از تو میگیرد؛ قبل از آنکه خدا او را از تو بگیرد؛ یا او خدا را از تو بگیرد