تو

 

ور هیچ نباشد
چو تو هستی
همه هست...

سعدی

عمر

روزي حضرت داوود از يك آبادي ميگذشت. پيرزني را ديد بر سر قبري زجه زنان. نالان و گريان. پرسيد: مادر چرا گريه مي كني؟ پيرزن گفت: فرزندم در اين سن كم از دنيا رفت. داوود گفت: مگر چند سال عمر كرد؟ پيرزن جواب داد:350 سال!! داوود گفت: مادر ناراحت نباش.

پيرزن گفت: چرا؟ پيامبر فرمود: بعد از ما گروهي بدنيا مي آيند كه بيش از صد سال عمر نميكنند. پيرزن حالش دگرگون شد و از داوود پرسيد: آنها براي خودشان خانه هم ميسازند، آيا وقت خانه درست كردن دارند؟ حضرت داوود فرمود: بله آنها در اين فرصت كم با هم در خانه سازي رقابت ميكنند. پيرزن تعجب كرد و گفت: اگر جاي آنها بودم تمام صد سال را به خوشی و خوشحال کردن دیگران ميپرداختم.

برچرخ فلک مناز که کمر شکن است
بررنگ لباس مناز ک آخر کفن است

مغرور مشو که زندگی چند روز است
در زیرزمین شاه و گدا یک رقم است

#حكايت

عشق

روزی مرا پس بزن

روزی مرا در آغوش بکش

روزی مرا نوازش کن

روزی مرا بیازار

هر چه میخواهی انجام بده

ولی حرف از نبودنت نزن

که سخت درگیر توام

باشی یا نباشی

درگیر توام

در هر نفس شدیداً به یاد توام

شب باید یا روز

خواب باشم یا بیدار

تویی و تصویر تو

منم و انتظار تو 

عشق

راهيست راه عشق كه هيچش كناره نيست

آنجا جز انكه جان بسپارند چاره نيست

هرگه كه دل به عشق دهي خوش دمي بود

در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست

حافظ

گذشتم

عادت های بد را راحت میشکنم

حتی اگر به قیمت شکستن خودم باشند

خوب و بد را هم نسبی میدانم

چیزی که امروز خوب است شاید فردا بد باشد

چیزی که تا دیروز بهش عادت داشتم 

میتونه فردا وجود نداشته باشه

کافیه بدونم اون چیز بده!

خوب بودن را هم دوست دارم

اما خوبی هم برای هر کسی نیامده!

تصمیم به گذشتن بگیرم، میگذرم! 

از هر چه که هست و نیست!

عشق و یار

شب به کوی عشقم و روز ویرانه‌ای
دل همی گوید بیا
باهم بسازیم خانه‌ای

یار اگر پرسید
نشان منزل مارا بگو
عاشقان کی خانه
دارند جز دل دیوانه‌ای

#مولانا