تو
ور هیچ نباشد
چو تو هستی
همه هست...
سعدی
ور هیچ نباشد
چو تو هستی
همه هست...
سعدی
پيرزن گفت: چرا؟ پيامبر فرمود: بعد از ما گروهي بدنيا مي آيند كه بيش از صد سال عمر نميكنند. پيرزن حالش دگرگون شد و از داوود پرسيد: آنها براي خودشان خانه هم ميسازند، آيا وقت خانه درست كردن دارند؟ حضرت داوود فرمود: بله آنها در اين فرصت كم با هم در خانه سازي رقابت ميكنند. پيرزن تعجب كرد و گفت: اگر جاي آنها بودم تمام صد سال را به خوشی و خوشحال کردن دیگران ميپرداختم.
برچرخ فلک مناز که کمر شکن است
بررنگ لباس مناز ک آخر کفن است
مغرور مشو که زندگی چند روز است
در زیرزمین شاه و گدا یک رقم است
#حكايت
روزی مرا در آغوش بکش
روزی مرا نوازش کن
روزی مرا بیازار
هر چه میخواهی انجام بده
ولی حرف از نبودنت نزن
که سخت درگیر توام
باشی یا نباشی
درگیر توام
در هر نفس شدیداً به یاد توام
شب باید یا روز
خواب باشم یا بیدار
تویی و تصویر تو
منم و انتظار تو
راهيست راه عشق كه هيچش كناره نيست
آنجا جز انكه جان بسپارند چاره نيست
هرگه كه دل به عشق دهي خوش دمي بود
در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست
حافظ
حتی اگر به قیمت شکستن خودم باشند
خوب و بد را هم نسبی میدانم
چیزی که امروز خوب است شاید فردا بد باشد
چیزی که تا دیروز بهش عادت داشتم
میتونه فردا وجود نداشته باشه
کافیه بدونم اون چیز بده!
خوب بودن را هم دوست دارم
اما خوبی هم برای هر کسی نیامده!
تصمیم به گذشتن بگیرم، میگذرم!
از هر چه که هست و نیست!