میخانه که پرورده‌ام از لای خم او
بادا سر من خاک ته پای خم او

حیف است به زیر سر من ، بر سر من نه
آن خشت که بوده ست به بالای خم او

در خدمتم آنجا که برای گل تسبیح
خاکی به کف آرم مگر از جای خم او

سوری و چه سوری ست که در عقد کس آید
بنت العنب آن بکر طرب زای خم او

توفان چه کند کشتی نوحش چه نماید
آبی که زند موج ز دریای خم او

در زردی خورشید قیامت به خود آییم
ما را که صبوحی‌ست ز صهبای خم او

ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم

 وحشی بافقی
ترجیع بند، بند ۱۵