the moon

 

 

Thy beauty haunts me heart and soul, 
Oh, thou fair Moon, so close and bright; 
Thy beauty makes me like the child 
That cries aloud to own thy light: 
The little child that lifts each arm 
To press thee to her bosom warm. 

Though there are birds that sing this night 
With thy white beams across their throats, 
Let my deep silence speak for me 
More than for them their sweetest notes: 
Who worships thee till music fails, 
Is greater than thy nightingales.

 

William Henry Davies

 

ماه

زیبایی تو قلب و جانم را تسخیر می کند

آه، تو ای ماه زیبا که نزدیکی و روشن

زیباییت من را مثل کودکی می سازد

که بلند گریه می کند تا نورت را ازآن خودش سازد

کودکی که دستهایش را باز می کند

تا تو را به گرمی به سینه اش فشار دهد

اگرچه پرندگانی هستند که در این شب می خوانند

در حالیکه پرتوهای سفید تو گلوهاشان را روشن کرده است

بگذار سکوت عمیق من برایم سخن گوید

بیش از آنچه نغمه های شیرینشان برای آنها می گوید

کسی که می پرستدت تا زمانی که موسیقی پایان گیرد

برتر از بلبلان توست.

راه آسمان باز است

امشب تا سحر خوابم نخواهد برد!
همه اندیشه‌ام اندیشه‌ی فرداست،
وجودم از تمنای تو سرشار است،
زمان -در بستر شب- خواب و بیدار است،

هوا آرام، شب خاموش، راه آسمان‌ها باز...
خیالم چون کبوترهای وحشی می‌کند پرواز...
‌ ‌
رود آنجا که می‌بافند کولی‌های جادو، گیسوی شب را
همان جاها، که شب‌ها در رواق کهکشان‌ها عود می‌سوزند؛
همان جاها، که اخترها، به بام قصرها، مشعل می‌افروزند؛
همان جاها، که رهبانان معبدهای ظلمت نیل می‌سایند؛
همان جاها، که پشت پرده‌ی شب،
دختر خورشید فردا را می‌آرایند؛

همین فردای ِ افسون‌ریز ِ رویایی،
همین فردا که راه ِ خواب من بسته‌ست،
همین فردا که روی پرده‌ی پندار من پیداست
همین فردا که ما را روز دیدار است!
همین فردا که ما را روز آغوش و نوازش‌هاست!
همین فردا، همین فردا...
...من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد!

زمان در بستر شب، خواب و بیدار است،
سیاهی تار می‌بندد،
چراغ ماه، لرزان، از نسیم سرد پاییز است،
دل بی‌تاب و بی‌آرام من، از شوق لبریز است،
به هر سو چشم من رو می‌کند: فرداست!
سحر از ماورای ظلمت شب می‌زند لبخند
قناری‌ها سرود صبح می‌خوانند...

من آنجا، چشم در راه توام، ناگاه:
تو را، از دور می‌بینم که می‌آیی،
تو را از دور می‌بینم که می‌خندی،
تو را از دور می‌بینم که می‌خندی و می‌آیی،

...نگاهم باز حیران تو خواهد ماند،
سراپا چشم خواهم شد.
تو را در بازوان خویش خواهم دید!
سرشک اشتیاقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد.
تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت.
برایت شعر خواهم خواند،
برایم شعر خواهی خواند،
تبسم‌های شیرین تو را با بوسه خواهم چید!

وگر بختم کند یاری،
در آغوش تو ...
... ای افسوس!

سیاهی تار می بندد،
چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است،
هوا آرام، شب خاموش، راه آسمان‌ها باز
زمان - در بستر شب- خواب و بیدار است!

فريدون مشيری

زندگی

توصیه هایی از شکسپیر به زبان انگلیسی با ترجمه فارسی

ویلیام شکسپیر گفت :

I always feel happy, you know why?

من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟

Because I don't expect anything from anyone

برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم

Expectations always hurt ...

انتظارات همیشه صدمه زننده هستند ...

Life is short ...

زندگی کوتاه است ...

So love your life ...

پس به زندگی ات عشق بورز ...

Be happy

خوشحال باش

And keep smiling

و لبخند بزن

Just Live for yourself and ..

فقط برای خودت زندگی کن و ...

Before you speak ؛ Listen

قبل از اینکه صحبت کنی ؛ گوش کن

Before you write ؛ Think

قبل از اینکه بنویسی ؛ فکر کن

Before you spend ؛ Earn

قبل از اینکه خرج کنی ؛ درآمد داشته باش

Before you pray ؛ Forgive

قبل از اینکه دعا کنی ؛ ببخش

Before you hurt ؛ Feel

قبل از اینکه صدمه بزنی ؛ احساس کن

Before you hate ؛ Love

قبل از تنفر ؛ عشق بورز

That's Life …

زندگی این است ...

Feel it, Live it & Enjoy it

احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر


پی نوشتی نوشتم لود نشد پشیمان شدم از نوشتنش دیگر