تنگهی عابرکش
تو عجب تنگهی عابرکشی ای معبر عشق
که به جز کشتهی عاشق نکند از تو عبور
تو عجب تنگهی عابرکشی ای معبر عشق
که به جز کشتهی عاشق نکند از تو عبور
راهيست راه عشق كه هيچش كناره نيست
آنجا جز انكه جان بسپارند چاره نيست
هرگه كه دل به عشق دهي خوش دمي بود
در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست
حافظ
حتی اگر به قیمت شکستن خودم باشند
خوب و بد را هم نسبی میدانم
چیزی که امروز خوب است شاید فردا بد باشد
چیزی که تا دیروز بهش عادت داشتم
میتونه فردا وجود نداشته باشه
کافیه بدونم اون چیز بده!
خوب بودن را هم دوست دارم
اما خوبی هم برای هر کسی نیامده!
تصمیم به گذشتن بگیرم، میگذرم!
از هر چه که هست و نیست!
شب به کوی عشقم و روز ویرانهای
دل همی گوید بیا
باهم بسازیم خانهای
یار اگر پرسید
نشان منزل مارا بگو
عاشقان کی خانه
دارند جز دل دیوانهای
#مولانا
بی تو هیچ حسی نداره !
هر چه زدم بی تو دلم وا نشد
جز تو کســی باب دل ما نشد
هر چه پرسـتو شدم و پر زدم
هم نفســی مثل تــو پیــدا نشد
میدانید شکلک یک آه عمیق کجاست؟
دلم یک آه میخواد
به بلندی یک عمر
به عمق یک عشق
تا شبم را پر کند
کنار گوشم زمزمه کند
از عشق بخواند برایم
چشمانم خیس شود
و من بگویم حرفهایم را
و من بخوانم شعرهایم را
و شب را آرام آرام تا صبح برسانم
با حوصله ی تمام
این شبها شبهای خوبی هستند
خدا را بیشتر حس میکنم
خدا هم برایم سنگ تمام میگذارد
هر چه میخواهم میکند
عجیب هوایم را دارد
ولی من تمام قد بی وفایی میکنم
بی اختیار شعری از سعدی اشکهایم را سرازیر میکند
منت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون بر می آید مفرح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.
اعملوا آل داوود شکرا قلیل من عبادی الشکور
باران رحمت بی نصیبش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده. پرده ی ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه ی روزی بندگان به خطای منکر نبرد.
فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد و دایه ی ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد. درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر نهاده و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده. عصاره نالی به قدرت او شهد فایق گشته و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته.
عجیب خدایی دارم من
خدایی که همه ی حرفهای نگفته ام را میشنود
خدایی که فقط کافیست ازش بخواهم
خدایی که زود استجاب میکند
خدایی که زود هم میبخشد
و من هنوز
هنوز
اندر خم یک کوچه ام
هنوز نمیدانم چگونه باید شکرش را به جا بیاورم
هنوز
حیف و صد حیف
فرشته ، عشق نداند که چیست ، ای ساقی
بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
پیاله بر کفنم بند تا سحر گه حشر
به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
You; with all mysteries of the world poured in your black eye.
من همه محو تماشاي نگاهت
هوس كرده ام خوب نباشم،شايد حالم را بپرسي...!
زندگی جیره مختصریست
مثل یک فنجان چای وکنارش عشقی
مثل یک حبه قند
To love or not to love
To show your love or to hide your love
What is important?
Love
To remember or to forget
To love or not to love
What is important?
To remember
What is love?
First glance?
Second glance?
My eyes should be closed?
Or your beauty should be destroyed?
Who is guilty?
I or you?
Of course I
Because I don’t deserve you.
But I love …. .